محل تبلیغات شما

یک شروع برای همیشه



نتیجه صدای بارون زیبای پاییزی امروز این شد که منه سرحال را به صرف یک صبحانه متفاوت و لذت بخش سوق داد. تخم مرغ آب پز، کلم بروکلی و کدویی که رفتن برای آب پز شدن. گوجه حلقه حلقه شد و در بشقاب نشست و یک قاشق کنجد سیاه زینت بخش روی سرخش گشت و سپس یک مکعب کوچک پنیر خامه ای در کنارش جا گرفت. آن طرف تر ، دو فال گردو. بروکلی ها و کدوها آماده شدند و هریک قسمتی را در بشقاب از آن خود کردند. یک قاشق غذا خوری شوید خشک و سرکه بر روی کدوها پاشیده شد و کمی پودر سیر و روغن
مهرانا رو مبل چرخون نشسته و با دستاش بازی می کنه . زیر چشمی نگاش کردم . معلوم بود تو مغز کوچیکش داره یه چیزایی می چرخه . مامان ؟ جانم ؟ خیلی طول کشید تا بزرگ شدی مامان شدی ؟ اوم . نه چطور مگه آخه من دیگه خسته شدم من و محمد زدیم زیر خنده رفتم کنارش و بغلش کردم .گفتم چرا خسته شدی آخه ؟ میخوای بزرگ بشی که چیکار کنی ؟ میخوام بچه از دلم به دنیا بیارم بچم حس مادی درش شکل گرفته . دنیای مهرانا دنیای قشنگیه که از تماشای اون لذت می برم
من امروز متوجه شدم که درونم یه انفعالاتی در حال صورت گرفتن است . گویا من دوباره مادر شده ام و در صورت مرتب پیش رفتن اوضاع باید آماده یک زندگی جدید و مسئولیتی بیش از پیش باشم . چقدر مهرانا از شنیدن این خبر خوشحال خواهد شد . چند روز پیش یک قاصدک تو هوا گرفته بود و در گوشش گفته بود زودتر برام خواهر یا برادر بیاد و بعد فوتش کرده بود . هر وقت من نماز می خونم میاد کنارم و میگه به خدا بگو برام زودتر نی نی بیاد .
دیروز مهرانا خونه خاله مهرک بود ( البته از اول هفته اونجا میره ) پابلو هم دعوت شده بوده و این موضوع ، اوقات خوشی برای مهرانا و اوقات ناخوشی برای النا ایجاد کرده بود . بماند که مهرانا به من زنگ زد و گفت دیرتر بیا دنبالم . و بعدشم با وجود اینکه من یک ساعت دیرتر رفتم دنبالش هنوز از بازی سیر نشده بود . تو ماشین بهم گفت عمو ماکان نمی زاده من با پابلو بازی کنم . منظورش این بود که نمی زارن پای بالو رو بکشه و به راحتی بچلوندش .
امسال عیدی داشتیم خاص و متفاوت . بسیار زیبا و آرام . عیدی در خلوت خانواده . قرنطینه را تجربه کردیم و اصلا بد نبود . می تونم بگم هنر های افراد در آشپزی و شیرینی پزی شکوفا شد . ما بچه دار ها هم که با آزمایشات و فعالیتهای کودکانه در سرگرم کردن بچه هامون قدم برداشتیم . به قول بچه ها گفتنی سال 99 اصلا صبح نداشت همش از ظهر شروع می شد . ساعت 12 تا 1 از خواب بیدار می شدیم و از آون طرف تا 4 صبح بیدار بودیم و فیلم می دیدیم .

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها